عبدالله بن عمر بیضاوی شیرازیبِیْضاوی، ناصرالدین عبدالله بن عمر بن محمد شیرازی، مکنّی به ابوالخیر و ابوسعید و ملقب به ناصرالدین، قاضی، فقیه شافعی، مفسر و متکلم اشعری در سدههای ۷ و ۸ ق/۱۳ و ۱۴م، است. با گرایش کلامی اشعری که به ویژه ارزشمندی برخی آثار او در زمینههای تفسیر اصول فقه و کلام، اسباب اشتهار او را فراهم آورده است. ۱ - معرفی اجمالیانتساب او به بیضا، یکی از توابع فارس است. [۲]
حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ذیل بیضا.
[۳]
اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۴، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
و به سبب عهدهداری قضای شیراز، لقب شیرازی هم به او داده شده است. [۴]
ابنشاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، ج۱، ص۵۴، سالهای ۶۸۸-۷۰۶ق، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز.
[۶]
اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۴، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
کنیۀ او را گاه ابوالخیر [۷]
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبریٰ، ج۸، ص۱۵۷، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
[۸]
اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۴، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
و گاه ابوسعید آوردهاند. [۹]
مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ج۱، ص۷۰۶، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۱۰]
مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۹۱۵م.
نمود و بروز حیات فرهنگی، در کنار ارزشمندی جایگاه علمی و آثار گرانقدر بیضاوی، حیات تقویمی او را نزد نویسندگان تحتتأثیر قرار داده است. انباشتگی توجه به این امر، جنبههای تاریخی زیست او را از نظر انداخته است و از همان قدیم نیز، حتی معاصران او، از تولد، روند تعلیم و تعلم، و مسیر سفرهای او کمتر آگاه بودهاند، یا در یک تقابل ارزشی، کمتر بدان پرداختهاند. تاریخ دقیق تولد او معلوم نیست. تنها ابن حبیب دمشقی در دره الاسلاک او را در زمان وفات صدساله دانسته است؛ ولی از آنجا که در سال وفات او نیز اختلاف هست، از این نقل بدرستی نمیتوان زمان تولد او را به دست آورد. [۱۱]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۵۴، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
در بیضای فارس، در خانوادهای اهل علم و قضا متولد شد. پدرش، امام الدین عمر بن محمد بیضاوی، نیز فقیه و قاضی القضات شیراز و، در عهد ابوبکر بن سعد، از اتابکان فارس و حاکم سلجوقی شیراز (۶۲۳ـ ۶۵۸)، قاضی الممالک ولایت فارس بود. پدربزرگ او، فخرالدین علی بیضاوی، نیز منصب قاضی القضاتی داشته است. بیضاوی بیشترین تحصیل خود را نزد پدر انجام داد. وی نسب علمی خویش را تا پیامبر اکرم میرساند و، چنانکه خود برمیشمارد، جدّ پدریش با دو واسطه (محمود بن ابی المبارک بغدادی از ابی منصور سعید بن محمد بن عمر الرزاز) از محضر ابی حامد محمد غزالی (متوفی ۵۰۵) کسب علم کرده است. [۱۲]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۵۱، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
[۱۳]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۱۸۴، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
[۱۴]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص ۵۸، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
جز پدر، از دیگر اساتید بی واسطه او اطلاع روشنی در دست نیست.۲ - اساتیدآنچنان که بیضاوی خود در مقدمۀ الغایة القصوی آورده، فقه را نزد پدرش (که اصلیترین استاد او بوده) آموخته. [۱۵]
بیضاوی، عبدالله، الغایة القصوی، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م.
همچنین نام شرفالدین عمر بن زکی بوشکانی (د۶۸۰ق/۱۲۸۱م)، در میان استادان او به چشم میخورد که بیضاوی از شاگردان طراز اول او بود، و گفته شده که وی مبنا و اصل بسیاری از آثارش را از این شیخ کسب کرده بوده است. [۱۷]
جنید شیرازی، ابوالقاسم، شد الازار، ج۱، ص۲۹۸، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۸ش.
رودانی بدون آنکه از شخصی به خصوص نام برد، یادآور شده که او نزد شماری از شاگردان تاجالدین ارموی و نیز صفیالدین ارموی (از عالمان منطقۀ آذربایجان) دانش آموخته بوده است. اینکه برخی شهابالدین سهروردی (د۶۳۲ق) و نصیرالدین طوسی (د۶۷۲ق) را از استادان او شمردهاند. [۱۹]
قرهداغی، علی محییالدین، مقدمه بر الغایة القصویٰ، ج۱، ص۶۴.
در مورد نخست ناپذیرفتنی، و در مورد اخیر تأیید نشده است.برخی نام تنی چند از استادان و شاگردان احتمالی او را آورده اند، [۲۰]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۶۱ـ ۶۸، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
اما این گفته کازرونی در سلّم السموات که «بیضاوی صحبت خواجه نصیر طوسی و سهروردیِ عارف را درک کرده است» نامحتمل مینماید. [۲۱]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۶۴ـ ۶۵، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
۳ - شاگرداندر حلقۀ شاگردان او هم نام کسانی چون کمالالدین عمر بن الیاس مراغی، احمد بن جاربردی (چهاربرتی)، زینالدین هنکی، جمالالدین محمد بن ابیبکر مقری کسایی و عبدالرحمان بن احمد اصفهانی آمده است که غالباً آثار او را روایت کردهاند. [۲۲]
جنید شیرازی، ابوالقاسم، شد الازار، ج۱، ص۱۱۷، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۸ش.
[۲۷]
قرهداغی، علی محییالدین، مقدمه بر الغایة القصویٰ، ج۱، ص۶۷.
۴ - فعالیت سیاسیوی در حوالی ۶۷۸، به فرمان اباقاخان، فرزند ارشد و جانشین هلاکو، قاضی الممالک فارس شد. پس از مرگ اباقاخان در ۶۸۰، منصب قضای شیراز را نیز کسب کرد. بنابه برخی روایات، وی پس از شش ماه، این مقام را به مجدالدین اسماعیل بن یحیی (متوفی ۷۵۶)، جوانی از خاندان متنفذ فالی (بالی)، واگذار کرد؛ اما در عهد ارغون خان (حک: ۶۸۳ـ۶۹۰)، قاضیِ موطن خود شد. در شرح چگونگی اهدای تفسیر انوار التنزیل به ارغون خان و دریافت مقام قضا از وی به عنوان پاداش حکایاتی آمده است [۲۸]
خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، ج۵، ص۱۳۴ـ ۱۳۵، چاپ اسداللّه اسماعیلیان، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲.
که بر آنها نمیتوان چندان اعتماد کرد [۲۹]
نامه دانشوران ناصری، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۸ ش)، ج۱، ص۱۳۹ـ۱۴۰.
بویژه آنکه حاجی خلیفه پاره ای از این وقایع را نه در شیراز بلکه در تبریز و درباره حاکم آن شهر نقل میکند.۵ - منصب قاضیالقضاتیبسیاری از کسان از خاندان بیضاوی چون پدر و پدربزرگش، از بزرگان و قضات فارس بودند. [۳۱]
بیضاوی، عبدالله، الغایة القصوی، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م.
رشد او در چنین خاندانی صورت گرفته است که از سویی اسباب دانشاندوزی او را فراهم آورد، و از سوی دیگر او را به میان حکومتیان و درباریان راهبر شد. در بیان آغاز وی با حکومتیان، در یک نگاه کلی، باید گفت، نیمۀ دوم سدۀ ۷ق مناطق مختلف فارس در ناآرامی به سر میبرد؛ و این دیار عملاً دورۀ انتقال قدرت، از اتابکان به ایلخانان مغول را سپری میکرد. در این زمان سیر روبه ضعف دربار ابشخاتون ، و ناامنی و ناآرامیهای اقتصادی در شیراز، اباقاخان (ه م) را برآن داشت تا با گسیل کارگزارانی بدانجا، اوضاع را در تسلط خود آورند. در این مسیر، سونجاق نویان (سوغونجاق) در دو نوبت (۶۷۰ و ۶۷۸ق) برای رسیدگی و محاسبۀ مالیاتهای منطقه، به آن سرزمین روانه شد [۳۴]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۱۲۰، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۳۵]
زرکوب، احمد، شیرازنامه، ص۶۵-۶۶، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۵۰ش.
تقریباً از این زمان نام بیضاوی، با قدری اختلاف در روایات، به آثار تاریخی وارد گشته است. توضیح آن است که یکی از اقدامات سونجاق برای انتظام اوضاع، نصب قاضی یا قضاتی بر شیراز بود. براساس روایت احمد زرکوب شیرازی، وی برای نیل به این مقصود، بیضاوی را در ۶۷۰ق/۱۲۷۲م به قضای آن دیار برگزید. [۳۶]
زرکوب، احمد، شیرازنامه، ص۶۶، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۵۰ش.
و به گفتۀ اسنوی، او را به قاضیالقضاتی اقلیم (فارس) گمارد. [۳۷]
اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، ج۱، ص۲۸۴، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
بر پایۀ روایت وصاف، در ۶۷۸ق/۱۲۷۹م از دو خاندان صاحبنام شیراز، یعنی خاندان بیضاوی و بالی، به ترتیب عبدالله بن عمر و رکنالدین ابویحییٰ اسماعیل را، به اشتراک، به قضا تعیین نمود که ابویحییٰ اسماعیل در این امر بر بیضاوی تقدم داشته است. [۳۸]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۱۲۰، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش.
به هر روی، یاد کرد این انتصاب نشان میدهد که بیضاوی دستکم پیش از این تاریخ از بیضا به شیراز آمده است؛ دیگر آنکه در این زمان از چنان جایگاهی برخوردار بوده است که به این منصب گماشته شود. اگرچه در منابع از توانایی و دادگری او در امر قضا بسیار گفتهاند، [۳۹]
ابنقاضی شهبه، ابوبکر، طبقات الشافعیة، ج۲، ص۱۷۲، به کوشش حافظ عبدالعلیمخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۴۰]
ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۵، ص۳۹۲، بیروت، دارالکتب العلمیه.
اما بیش از آنکه بتوان آن گفتهها را در شمار دادههای تاریخی در نظر آورد و از آنها در تحلیلهای تاریخی بهره برد، باید به مثابۀ تحسین و بزرگداشت بدانها نگریست. در بررسی و تحلیل زندگی قاضیالقضات فارس، مجدالدین ابوابراهیم اسماعیل بنیحییٰ شیرازی (د۷۵۶ق) آشکار میگردد که بیضاوی در یک دورۀ ۶ماهه در ۶۸۱ق/۱۲۸۲م ولایت قضای شیراز را در اختیار داشته است. [۴۱]
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبریٰ، ج۹، ص۴۰۱، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
بیضاوی در دورهای که وارد قضا شده بوده، سفر یا سفرهایی به تبریز داشته است؛ در حالی که برخی از منابع از او به عنوان شیخ و عالم منطقۀ آذربایجان یاد کردهاند. [۴۲]
ابنشاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، ج۱، ص۵۴، سالهای ۶۸۸-۷۰۶ق، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز.
[۴۳]
ابنکثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۱۳، ص۳۲۷، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۶ - سفر به تبریزبیضاوی سالهای آخر عمر خود را در تبریز گذراند. علت مهاجرت وی از شیراز بدرستی معلوم نیست. در دستهای از منابع آمده است که بیضاوی برای طلب قضای شیراز به تبریز میرود. او برای نزدیکی به سلطان از عارف و پارسای زمان خود، خواجه محمد کجوجانی (د ۶۷۰ق) یاری میطلبد و شیخ با الفاظی (که برای بیضاوی آثار روحانی پسینی را در پی داشت) خواستۀ او را به سلطان منتقل میکند. اگر چه سلطان بیدرنگ اجابت میکند، بیضاوی از نوع سخنان شیخ به شگفت آمده، دگرگون میشود. او قضا را به کناری مینهد و مدتها در خدمت آن شیخ به کسب معرفت الهی میپردازد [۴۴]
معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج۲، ص۶۶۴-۶۶۵، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۱ش.
[۴۵]
محمدباقر، خوانساری، روضات الجنات، ج۵، ص۱۲۸، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۴۶]
حشری تبریزی، محمدامین، روضۀ اطهار، ج۱، ص۱۳۵، به کوشش عزیز دولتآبادی، تبریز، ۱۳۷۱ش.
[۴۷]
قرهداغی، علی محییالدین، مقدمه بر الغایة القصویٰ، ج۱، ص۶۲.
(تصحیف نام به صورتهای کتحتایی، کیخانی، کنجانی؛ برای شخصیت [۴۸]
مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ج۱، ص۶۷۲، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش.
در دستهای دیگر از منابع آمده که وی در سفری به مقر دستگاه حکومت (تبریز) به مجلس درسی که وزیر در آن حضور داشته، وارد شده است. او با توانایی، پرسشی طرح شده توسط استاد را پاسخ میگوید و این امر سبب توجه وزیر به او میشود. پس از آنکه وزیر، وی را میشناسد، بیضاوی قضای شیراز را از او طلب میکند که اجابت نیز میشود. [۴۹]
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبریٰ، ج۸، ص۱۵۸، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
اما هیچ مدرکی در دست نیست که وی در تبریز هم این منصب را به دست آورده باشد. در تبریز گویا مدتی از مصاحبت و ملازمت شیخ محمد کیخانی (کحتائی) برخوردار بوده و به وی ارادت بسیار میورزیده است، تا آنجا که بنا به وصیتش او را در قبرستان چرنداب در کنار قبر شیخ خود به خاک سپردند. [۵۱]
خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، ج۵، ص۱۳۵ـ۱۳۶، چاپ اسداللّه اسماعیلیان، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲.
روایتی را هم حشری تبریزی بیان کرده است، مبنی بر اینکه بیضاوی که تفسیر خود را به نام وزیر خواجه رشیدالدین فضلالله نوشته، برای ارائۀ نسخهای از آن به وزیر، راهی تبریز میشود. او در مسیر خود، در نطنز به خدمت عبدالصمد بن علی اصفهانی، صوفی آن دیار نیز میرسد. [۵۲]
حشری تبریزی، محمدامین، روضۀ اطهار، ج۱، ص۱۳۵، به کوشش عزیز دولتآبادی، تبریز، ۱۳۷۱ش.
براساس داشتههای گوناگون، اگرچه بسیاری از مراحل زندگی او را نمیتوان روشن کرد، روند تاریخی به دست آمده را میتوان چنین تصویر کرد که بیضاوی در زمان اباقاخان، پیش از ۶۷۰ق برای طلب منصب و قضای شیراز به تبریز رفته، و در این سفر به سبب ارتباط با محمد کجوجانی، به تزکیه نفس پرداخته است، و با حضور سونجاق نویان در ۶۷۰ق در شیراز، وی به قضا منصوب شده است. در پیوند روایات با یکدیگر، در ادامه چنین مییابیم که در سفر دوم سونجاق به شیراز، این بار بیضاوی و رکنالدین ابویحییٰ را به اشتراک، قاضی القضاتی فارس داده است. ظاهراً با انتقال قدرت از اباقا به احمد تگودار، تغییراتی در اموری چون قضا رخ میدهد و برهمین اساس، خاندان پراشتهار بالی (فالی) در شیراز، این مکان را یافتهاند که مجدالدین ابوابراهیم اسماعیل بن یحییٰ، کودکی ۱۵ ساله را به قاضی القضاتی آن سرزمین بگمارند. [۵۳]
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبریٰ، ج۹، ص۱۵۸، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
گویا این امر بیضاوی را بر آن داشته است تا به تبریز رفته، از دربار طلب ابقای قضا کند. [۵۴]
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبریٰ، ج۸، ص۱۵۸، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
دور نیست که ۶ماه برکناری مجدالدین، و جانشینی بیضاوی در ۶۸۱ق، پیامد همین سفر بوده باشد. این دورۀ ۶ماهه، اگرچه آخرین دورۀ قاضیالقضاتی بیضاوی به شمار میرود، اما گویا بر قضای آن دیار باقی مانده است؛ چه، خواجه رشیدالدین در زمان وزارت خود در نامهای به فرزندش در بغداد، از بیضاوی به عنوان «قاضی» یاد کرده است. [۵۵]
رشیدالدین فضلالله، مکاتبات رشیدی، ج۱، ص۵۷، به کوشش محمدشفیع، پنجاب، ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م.
بر اساس مجموعهای از اطلاعات، به نظر میرسد وی بخشی از زندگی خود را در تبریز به سر برده است؛ چه، وی پیش از ۶۹۹ق، در زمان غازانخان، برای پیشکش تفسیر خود، انوار التنزیل به خواجه رشیدالدین فضلالله، راهی تبریز میشود و آن اندازه در آنجا حضور دارد که از او با عنوان عالم آذربایجان و شیخ آن دیار یاد کردهاند. به هر روی، بیشترین شاگردان او در تبریز محضرش را درک کردهاند [۵۷]
ابنحجرعسقلانی، احمد، الکامنة، ج۴، ص۱۸۴، حیدرآباد دکن، ۱۹۷۲م.
و به وفات او در تبریز نیز تصریح شده است. [۵۸]
ابنشاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، ج۱، ص۵۴، سالهای ۶۸۸-۷۰۶ق، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز.
[۶۰]
ابنکثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۱۳، ص۳۶۳، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۷ - تاریخ وفاتتاریخ وفات بیضاوی سخت مورد اختلاف است؛ نخستین منابع نزدیک به زمان او سالِ ۶۸۵ را ذکر کردهاند. [۶۱]
صفدی، خلیل بن ایبک، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۳۷۹، ج ۱۷، چاپ دوروتیا کرافولسکی، ویسبادن ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
[۶۳]
ابن عماد، شذرات الذّهب فی اخبار من ذهب، ج۵، ص۳۹۲، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
کسانی هم تاریخهای ۶۹۱ و ۶۹۲ را گفته اند. [۶۴]
یافعی، عبداللّه بن اسعد، مرآه الجنان و عبره الیقظان، ج۴، ص۱۶۵، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
[۶۵]
اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیه، ج۱، ص۱۳۶، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
[۶۶]
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، ج۸، ص۱۵۷، پانویس ۲، چاپ محمود محمدطناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ ۱۹۷۶.
برخی نیز به سالهای ۷۰۸، ۷۱۰، ۷۱۶ و ۷۱۹ اشاره کرده اند. خفاجی (متوفی ۱۰۶۹)، از شارحان تفسیر بیضاوی ، سال ۷۱۹ را معتمد میداند. [۶۷]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج ۱، مقدمه قره داغی ص۵۶، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
گزارش ابنحبیب دمشقی در درة الاسلاک مبنی بر اینکه بیضاوی به هنگام درگذشت بالغ بر ۱۰۰سال داشته، [۶۸]
قرهداغی، علی محییالدین، مقدمه بر الغایة القصویٰ، ج۱، ص۵۴.
اگر چه مورد توجه شرح حالنویسان قرار گرفته است، اما قابل تکیه نیست. دربارۀ زمان درگذشت بیضاوی سخن بسیار است و تواریخی که یاد شده است، فاصلۀ سالهای ۶۸۵-۷۱۹ق/۱۲۸۶-۱۳۱۹م را در برمیگیرد [۶۹]
قرهداغی، علی محییالدین، مقدمه بر الغایة القصویٰ، ج۱، ص۵۶.
که کُلبرگ در این باره، تحلیلی از دادههای تاریخی را در اختیار قرار داده است. [۷۰]
Iranica، ج۴، ص۱۵-۱۶.
شواهدی چند یکی از چهار تاریخ اخیر را تأیید میکند؛ از جمله در بررسی تاریخ درگذشت او، مکاتبهاش با علامه حلی قابل تأمل است. مکاتبه ای که میان بیضاوی و علاّمه حلّی (متوفی ۷۲۶) درباره یکی از مسائل قواعد الاحکام صورت گرفته است، وی طی نامهای در باب استصحاب از کتاب القواعد علامه (تألیف: پیش از ۶۹۹ق) اشکال کرده که علامه بدو پاسخ داده است؛ این امر نشان از زنده بودن او در این تاریخ دارد. [۷۳]
محمدباقر، خوانساری، روضات الجنات، ج۲، ص۲۸۰، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۷۴]
محمدباقر، خوانساری، روضات الجنات، ج۵، ص۱۳۰، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
و از آنجا که محتملترین تاریخ تألیف قواعد، ۶۹۹ است، این نامهها میبایست پس از آن تاریخ نگاشته شده باشند.همچنین از آنجا که در نامۀ خواجه رشیدالدین به فرزندش دربارۀ رسیدگی به ۵۱ نفر از بزرگان، [۷۶]
رشیدالدین فضلالله، مکاتبات رشیدی، ج۱، ص۵۶-۶۹، به کوشش محمدشفیع، پنجاب، ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م.
نام کسانی آمده که در گذشت آنها، در حدود سالهای ۷۰۳تا۷۱۲ق است، نام بیضاوی در نامهای آمده که پیش از ۷۰۳ق نوشته شده، و دیگر آنکه بهطور طبیعی بیضاوی هم در همین طبقۀ سنی قرار داشته است. سخن احمد زرکوب شیرازی که تاریخ درگذشت وی را ۷۰۸ق/۱۳۰۸م دانسته است هم با این مطلب همخوانی دارد [۷۷]
زرکوب، احمد، شیرازنامه، ص۱۳۶، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۵۰ش.
در نهایت خوانساری، بدون ذکر منبعی، از قول خود چنین میگوید که: [۷۸]
خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج۲، ص۲۸۱، چاپ اسداللّه اسماعیلیان، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲.
[۷۹]
محمدباقر، خوانساری، روضات الجنات، ج۲، ص۲۷۵، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
هم خاطرنشان کرده است که مقام و منزلت علاّمه حلّی نزد سلطان محمد خدابنده از تمامی علمای آن زمان، از جمله بیضاوی، قاضی عضدالدین ایجی، محمد بن محمود آملی (صاحب نفائس الفنون) و مولی بدرالدین شوشتری برتر بود. این مسئله که چندان نادرست به نظر نمیآید، یقیناً پس از گرویدن سلطان به مذهب تشیع در ۷۱۰ بوده است و نشان میدهد که بیضاوی دست کم اندکی پس از این سال زنده بوده است.هر چند شواهدی از این دست، احتمال فوت او را در سالهای بعد از ۷۱۰ تقویت میکند، بسیار بعید مینماید که نزدیکترین منابع زمانی به خود بیضاوی، در سال وفات او حدود سی سال اشتباه کرده باشند.همچنین، معقول نیست که صفدی (متولد ۶۹۶) در زمان وفات بیضاوی حدوداً بیست ساله بوده باشد، اما وفات او را یازده سال قبل از تولد خود ثبت کرده باشد. مجموعۀ این اطلاعات ما را بر آن میدارد که درگذشت بیضاوی را در حدود دهۀ دوم سدۀ ۸ق در تبریز بدانیم؛ پیکر او در مقبرۀ چرنداب به خاک سپرده شد. [۸۰]
ابنکثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۱۳، ص۳۶۳، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۸۱]
فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، ج۱، ص۳۶۵، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۲۰ش.
و گویا قبر او تا دوره صفویه همچنان شناخته بوده است.۸ - شخصیت علمیبیضاوی در خاندانی شافعی مذهب، در شیراز، شهری با سابقهای قدیم در گرایش به کلام اشعری رشد یافت. سلسلۀ آموزش وی نیز از پدر، با چند واسطه به غزالی، متکلم بزرگ اشعری و از طریق او به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میرسد. [۸۳]
بیضاوی، عبدالله، الغایة القصوی، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م.
و این اتصال در زمانی که بسیاری از حلقههای اتصال در اثر از هم پاشیدن مدارس و محافل گسیخته شده، از اهمیتی فراوان برخوردار بوده است.مروری بر آثار بیضاوی، به خوبی نشان میدهد که وی از آراء مذاهب و فرق گوناگون، همچون معتزله، مرجئه و کرامیه، دیدگاههای فرق گوناگون شیعه از امامیه و زیدیه و اسماعیلیه و حتیٰ برخی فرق کمشناخته چون فضیلیه، آگاه بوده است. [۸۵]
بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۶۸، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۸۶]
بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۸۰، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۸۷]
بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۱۶۹، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۸۸]
بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۱۹۱، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۸۹]
بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۲۱۴، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۹۰]
بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۶۸، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
[۹۱]
بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۷۱، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
[۹۲]
بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۱۲۵، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
[۹۳]
بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
[۹۴]
بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۱۴۳، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
اما او خود به موضع اشاعره پایبند است و با بهرهگیری از دانش پیشینان این مکتب، به ویژه تحت تأثیر اندیشمندانی چون غزالی و فخرالدین رازی، با نگاهی عقلگرا به تألیف آثاری در حوزههای متنوع علوم اسلامی پرداخته است. [۹۵]
Van Ess, J, Die Erkkenntnislehre des‘Adudaddinal Їcī, Wiesabaden, ۱۹۶۶، ج۱، ص۳۶۵.
ساختار منطقی، تکیه بر مبانی نظاممند، توجه به درایت مفاهیم سنتی و ارائۀ تعاریف دقیق کلامی از برخی مورد اختلاف، از ویژگیهای بارز در آثار بیضاوی است. [۹۶]
Van Ess, J, Die Erkkenntnislehre des‘Adudaddinal Їcī, Wiesabaden, ۱۹۶۶، ج۱، ص۳۲-۳۳.
[۹۷]
Van Ess, J, Die Erkkenntnislehre des‘Adudaddinal Їcī, Wiesabaden, ۱۹۶۶، ج۱، ص۳۹۸.
[۹۸]
Gardet, L and M M Anawati, Introduction á la théologie musulmane, Paris, ۱۹۷۰، ج۱، ص۶۰.
[۹۹]
Gardet, L and M M Anawati, Introduction á la théologie musulmane, Paris, ۱۹۷۰.
بیضاوی با تلقین مفاهیم کلامی و فلسفی، به جایگاه عقل در حوزۀ معارف دینی توجهی ویژه مبذول داشته، و آراء خود دربارۀ عقل و نظر را در مجموعۀ طوالع الانوار به تفصیل آورده است. [۱۰۰]
بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
بیضاوی در مباحث دینی، از عقلگرایی به سوی میراث نقلی گراییده است؛ از همینرو، نباید انتظار داشت که وی در منظومۀ کلامی خویش وجه تمایز شاخصی با متکلمان پیشین داشته باشد؛ اما کوشش وی در جهت تلفیق میان عقل و نقل، نه تنها زمینۀ اصلی در پیدایش آثار متنوع او بوده، که برخی تحلیلها و مواضع خاصی را برای او نیز ایجاب کرده است. به عنوان نمونه، وی با تکیه بر احادیث، به تقویت جایگاه سنتی عقل در اندیشۀ خود پرداخته است و این رویکرد، نقادان حدیث را که نسبت به احادیث عقل بدبین بودهاند، نیز درگیر داوری و ارزیابی آراء او ساخته است. [۱۰۱]
ابنحجرعسقلانی، احمد، فتح الباری، ج۷، ص۲۰۵، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محبالدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق.
[۱۰۳]
عجلونی، اسماعیل، کشف الخفاء، ج۱، ص۲۷۵، به کوشش احمد قلاش، بیروت، ۱۴۰۵ق.
افزون بر آن، برخی موضعگیریهای وی، چون «توقف» او در مقابل پرسش تاریخ از شقاوت و سعادت آن جهانی کودکان، تحلیل او دربارۀ نسبت میان منزلت اولیاء و منزلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، [۱۰۶]
ابنحجرعسقلانی، احمد، فتح الباری، ج۱۳، ص۳۶۴، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محبالدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق.
و یا دیدگاه او دربارۀ نسبت میان قرآن و معارف نازل شده بر دیگر پیامبران [۱۰۷]
زرقانی، محمد، شرع علیٰ موطأ مالک، ج۴، ص۴۴۹، بیروت، ۱۴۱۱ق.
از جملۀ کوششهای درخور توجه او در حوزۀ عقاید در مباحث معاد و نبوت است.سرانجام باید به برخی از نگرشهای مبتنی بر معرفت عرفی اشاره کرد که بیضاوی را واداشته است تا در مواضعی به ارائۀ تحلیلهایی دربارۀ زبان عرفی، مانند مسئلۀ استعاره و تمثیل و گاه به تحلیلهایی از جامعه و روابط حاکم بر آن بپردازد. [۱۰۹]
زرقانی، محمد، شرح علیٰ موطأ مالک، ج۳، ص۲۰۹-۲۱۰، بیروت، ۱۴۱۱ق.
گستردگی نقش درایت در اندیشه و آثار او، کمتر جایی برای دقت در روایت باقی گذارده است و از همین روست که گاه در برخورد با روایات در آثار او، به موضوعاتی برمیخوریم، از جمله حذف اسانید، نقل به معنی، بهرهگیری از احادیثی با متن یا سند ضعیف، و گاه تلفیق دو یا چند حدیث با یکدیگر. [۱۱۰]
عراقی، عبدالرحیم، تخریج الاحادیث و الآثار لواقعة فی منهاج البیضاوی، ج۱، ص۵۲، به کوشش محمدعجمی، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
[۱۱۱]
عراقی، عبدالرحیم، تخریج الاحادیث و الآثار لواقعة فی منهاج البیضاوی، ج۱، ص۵۵-۵۶، به کوشش محمدعجمی، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
[۱۱۲]
جم، عراقی، عبدالرحیم، ج۱، ص۶۹، تخریج الاحادیث و الآثار لواقعة فی منهاج البیضاوی، به کوشش محمدعجمی، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
[۱۱۳]
غماری، عبدالله، الابتهاج بتخریج احادیث المنهاج، ج۱، ص۱۱۴، به کوشش سمیرطه مجذوب، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۱۱۴]
غماری، عبدالله، الابتهاج بتخریج احادیث المنهاج، ج۱، ص۱۲۲، به کوشش سمیرطه مجذوب، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
در ادامۀ سخن از برخورد بیضاوی با حدیث، این نکته نیز شایان توجه است که وی به عنوان یک فارسی زبان، در نقل حدیث، اگر چه نقل عین عبارت عربی را «اولیٰ» دانسته، اما برخلاف هنجارهای حدیثگرایان، نقل معنای آن به فارسی را نیز روا شمرده است. [۱۱۶]
بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۱۲۱، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
آنگونه که از عبارت گذرا و بسیار حائز اهمیت او در مقدمۀ نظام التواریخ برمیآید، او گفتن و نوشتن به فارسی را زمینۀ «استفادۀ عام» میشمرده است. [۱۱۷]
بیضاوی، عبدالله، نظام التواریخ، ج۱، ص۳، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۱۳ش.
۹ - گرایش به تصوفگفتنی است، افزون بر آنکه بیضاوی را به عنوان فقیه اصولی و متکلم اشعری میشناسیم، براساس مجموعهای از اطلاعات، به نظر میرسد که وی گرایشی هم به تصوف داشته است. در برخی منابع از او با عنوان زاهد و عابد یاد شده است. [۱۱۸]
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبریٰ، ج۸، ص۱۵۷، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م.
میدانیم که بیضاوی مدتی نزد صوفی تبریزی، محمد کجوجانی به تزکیه و تهذیب نفس پرداخته، و همچنین در مسیر سفر به تبریز، خود را ملزم میدانسته است که نزد شیخ سلسله سهروردیه، نورالدین عبدالصمد نطنزی حضور یابد. [۱۱۹]
جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، ج۱، ص۴۸۰، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۱۲۰]
معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، ج۲، ص۳۱۲، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۱ش.
در کنار این دادهها، تألیف کتاب تهذیب الاخلاق در تصوف، این گرایش او را بیشتر نمایان ساخته است. [۱۲۱]
ابنشاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، ج۱، ص۵۴، سالهای ۶۸۸-۷۰۶ق، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز.
۱۰ - نظرات و اندیشههای بیضاویبیضاوی در حوزههای متنوعی که بر آنها چیرگی داشته، در فقه و کلام و تفسیر، در کنار بیان رأی و نظر دیگران، آراء و اختیارات خود را نیز یاد کرده است. [۱۲۲]
بیضاوی، عبدالله، الغایة القصوی، ج۱، ص۱۹۳، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م.
[۱۲۳]
بیضاوی، عبدالله، الغایة القصوی، ج۱، ص۲۶۸، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م.
[۱۲۴]
جم، بیضاوی، عبدالله، ج۱، ص۴۸۹، الغایة القصوی، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م.
[۱۲۵]
بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۶۹، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۱۲۶]
بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، ج۱، ص۷۷، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۱۲۷]
جم، بیضاوی، عبدالله، ج۱، ص۷۹، طوالع الانوار، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۱۲۸]
جم، بیضاوی، عبدالله، ج۱، ص۱۱۱، منهاج الوصول، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
در این میان آنچه دربارۀ اظهارنظرهای بیضاوی در کتاب فقهی الغایة القصویٰ فی درایة الفتویٰ جلب نظر میکند، انباشتگی آن در آغاز کتاب، یعنی بخشهای عبادی، و سیر روبه کاهش در طول کتاب است. توجه برانگیزترین موضوع در این میان، بخش معاملات، قضا و شهادات است که نظر به عهدهداری منصب قضا توسط او، انتظار میرود بیشترین حجم آراء شخصی او را در برداشته باشد؛ اما این انتظار کمتر برآورد شده است. نمونۀ دیگر از عملکرد توجه برانگیز بیضاوی را میتوان در چگونگی به پایان بردن کتاب منهاج الوصول مشاهده کرد. او در باب دوم از بخش هفتم کتاب، در موضع افتا، پس از ذکر این مطلب که هنوز سخنی برای گفتن دارد، شتابزده کتاب را به پایان میبرد. [۱۲۹]
بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۱۷۹، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
آراء، نظرات و اندیشههای بیضاوی، از زمان خود او مورد توجه کسان بسیار واقع شد و تأثیر بسزای آن را میتوان در رواج آثار وی، و نیز رویکرد فراوان شارحان و حاشیهنویسان بر آن آثار دانست. برخی از آثار او مانند تفسیر انوار التنزیل و کتاب منهاج الوصول مدتها در شمار کتابهای آموزشی، تدریس و روایت میشده است. [۱۳۰]
ابنقاضی شهبه، ابوبکر، طبقات الشافعیة، ج۴، ص۷۰، به کوشش حافظ عبدالعلیمخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۱۳۱]
ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۴، ص۱۲، بیروت، دارالکتب العلمیه.
[۱۳۲]
ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۴، ص۱۷۸، بیروت، دارالکتب العلمیه.
[۱۳۳]
جم، ابنعماد، عبدالحی، ج۴، ص۲۰۱، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه.
رودانی سلسلۀ روایی خود از طوالع الانوار بیضاوی، و دیگر تصانیف او را یاد کرده است. در غرب سرزمینهای اسلامی هم آثار کلامی او دارای اشتهار بودهاند. چنان که قلقشندی در سخن از آثاری که خود آنها را «علم النوامیس» یاد کرده، به ترتیب کتبی از ارسطو، افلاطون، فارابی و از بیضاوی طوالع و مصباح را نام می برد. وی در جایی دیگر، آن گاه که قصد نام بردن از یکی از بزرگان شهر بیضا را دارد، از قاضی بیضاوی یاد میکند و برای معرفی وی، یاد کرد نام منهاج در اصول فقه و طواله در کلام را کافی میداند [۱۴۱]
مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۹۱۵م.
مطلبی که یادآور این جملۀ قدیم است که در جایگاه علمی بیضاوی، همان کتاب المنهاج کفایت میکند. [۱۴۲]
ابنقاضی شهبه، ابوبکر، طبقات الشافعیة، ج۲، ص۱۷۲، به کوشش حافظ عبدالعلیمخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
بلوی هم در اندلس، آنگاه که قصد مقایسه و برابر نهادن آثار کلامی مغاربه با مشارقه را داشته، نام طوالع بیضاوی را به میان آورده است. با نگاهی گذرا به فهرستی که حاجی خلیفه از شروح و حواشی تفسیر و دیگر آثار بیضاوی در اختیار قرار داده است، میتوان به گسترۀ رواج اندیشه و آثار وی پی برد. ابنخلدون با نگاهی تاریخی در مبحث اصول و در نام بردن از متکلمان پردازنده به آثار اصولی، کتاب منهاج، و نیز توجه فراوان دانشاندوزان را بدل یاد کرده است. [۱۴۸]
ابنخلدون، عبدالرحمان، مقدمة، ج۱، ص۴۵۵، بیروت، ۱۹۸۴م.
۱۱ - آثار علمیبیضاوی آثار بسیاری در زمینههای گوناگونی چون فقه و اصول، علوم قرآنی، کلام، اخلاق، نجوم، تاریخ و ادب تألیف کرده است که برخی از آنها امروزه از میان رفتهاند. آثار علمی بیضاوی نشانه دانش فراگیر و دائره المعارفی اوست، موضوعات این آثار عموماً اصیل نیست و از نوشته های دیگران مایه گرفته، بیشتر این آثار در زمان خود مؤلف رواج داشته است: ۱۱.۱ - چاپی۱. انوار التنزیل و اسرار التأویل، یا تفسیر بیضاوی، که یکی از مهمترین و متداولترین تفاسیر در سدههای اخیر بوده، و نه تنها امروزه، که از سدۀ ۱۰ق اصلیترین شناسه برای بیضاوی بوده است تفسیر بیضاوی یکی از آثار ارزشمند اوست. (برای معرفی تفصیلی این اثر، به این آدرس رجوع کنید. ) ۲. طوالعالانوار، با توجه به یاد کرد نووی (د۶۷۶ق/۱۲۷۷م) از این اثر کلامی در تهذیب الاسماء، [۱۵۱]
نووی، یحییٰ، تهذیب الاسماء اللغات، ج۳، ص۱۹۱، بیروت، ۱۹۹۶م.
طوالع میبایست در تاریخی پیش از ۶۷۶ق تألیف شده باشد. این کتاب افزون بر توجه دیگر نویسندگان، و شروح مختلفی که بر آن نوشتهاند، بر آثار مؤلفان پسین نیز، به ویژه عضدالدین ایجی، تأثیری چشمگیر داشته است. [۱۵۶]
Van Ess, J, Die Erkkenntnislehre des‘Adudaddinal Їcī, Wiesabaden, ۱۹۶۶، ج۱، ص۵.
[۱۵۷]
Van Ess, J, Die Erkkenntnislehre des‘Adudaddinal Їcī, Wiesabaden, ۱۹۶۶، ج۱، ص۱۱ جم.
[۱۵۸]
Gardet, L and M M Anawati, Introduction á la théologie musulmane, Paris, ۱۹۷۰، ج۱، ص۶۰.
[۱۵۹]
Gardet, L and M M Anawati, Introduction á la théologie musulmane, Paris, ۱۹۷۰، ج۱، ص۱۸۰.
این کتاب به همراه شرح علامه شمسالدین محمود اصفهانی (وفات ۷۴۹) و حواشی میرسید شریف جرجانی (وفات ۸۱۶) بر آن در استانبول (۱۳۰۵) به چاپ رسیده است. [۱۶۰]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۷۶، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
حاجی خلیفه نام هجده شرح آن را آورده است این اثر بارها از جمله به کوشش عباس سلیمان، در قاهره/بیروت (۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م) به چاپ رسیده است.۳. الغایة القصویٰ فی درایة الفتویٰ. این اثر خلاصهای از الوسیط غزالی در فقه شافعی است [۱۶۲]
اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، ج۱، ص۲۸۴، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
و قرهداغی آن را در ۱۹۸۲م، همراه با مقدمهای مفصل در قاهره منتشر کرده است. مهمترین کتاب فقهی اوست. شروحی بر این کتاب نوشته شده است که نام هشت شرح آن در مقدمه مصحح آمده است [۱۶۳]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی '، ج ۱، ص ۱۴۰ـ۱۴۲، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
۴. لب الالباب فی علم الاعراب، ، اختصاری است از کافیۀ ابن حاجب (متوفی ۶۴۶) در نحو، حاجی خلیفه از سه شرح آن نام میبرد، که از آن میان شرح خواجه محمد بن پیرعلی معروف به برکلی یا بِرگوی (متوفی ۹۸۱) معروف به امتحان الاذکیاء است [۱۶۵]
سرکیس، یوسف الیان، معجم المطبوعات العربیه والمعربه، ج ۱، ستون ۶۱۰، قاهره ۱۳۴۶/ ۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
لب الالباب همراه امتحان الاذکیاء برکوی در استانبول (۱۲۶۰ و ۱۲۷۰ق) به چاپ رسیده است (برای گسترۀ نسخهها و شروح، به این آدرس رجوع کنید؛ [۱۶۶]
فهرس مخطوطات جامعة الاسکندریة، قاهره، ج۲، ص۲۰۹، ۱۹۹۵م.
[۱۶۷]
GAL, S، ج۱، ص۳۷۰.
[۱۶۸]
GAL, S، ج۱، ص۷۴۲.
[۱۶۹]
GAL، ج۱، ص۵۳۳.
۵. منهاج الوصول الیٰ علم الاصول. مختصری است از الحاصل من المحصولِ ارموی (وفات ۶۵۶) که بارها همراه با شرح یا بدون شرح به چاپ رسیده است. سبکی این اثر را، به ویژه به سبب اختصار آن، در نوع خود بیبدیل دانسته، و نه تنها آن را شرح و تدریس کرده، که به فرزندش هم آموخته بوده است. بسیاری کسان بر آن شروح و حواشی نوشتهاند و برخی هم آن را به نظم در آوردهاند. [۱۷۶]
مطیعی، محمد بخیت، مقدمه بر نهایة السؤل اسنوی، ج۱، ص۱۰-۱۶، قاهره، ۱۳۴۳ق.
بیضاوی خود آن را شرح کرده [۱۷۷]
سیوطی، عبدالرحمان، بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین والنحاه، ج۲، ص۵۰، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴.
و علاوه بر آن نام بیش از سی شرح و تعلیقه دیگر بر این کتاب در دست است که برخی از آنها به چاپ رسیده است [۱۷۹]
بغدادی، اسماعیل، ایضاح المکنون، ج۳، ستون ۴۰۸، در حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج ۳۴، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
این اثر بارها از جمله به کوشش سلیم شبعانیه، در دمشق (۱۹۸۹م) انتشار یافته است.۶. نظام التواریخ. این کتاب تاریخی که در ۶۷۴ق و به زبان فارسی تألیف شده است، تاریخ جهان را از آدم تا همان سال در برمیگیرد و مخصوصاً برای برخی اطلاعات دربارۀ آن عصر مفید است. مؤلف در این کتاب تاریخ انبیا، خلفا، خلافت امویان، عباسیان و حوادث سلسله های صفاریان، سامانیان، غزنویان، دیلمیان، سلجوقیان، سلغریان (اتابکان فارس)، خوارزمشاهیان و مغولان را بازگو میکند. با نگاهی به فهرست استوری از نسخههای مکرر این اثر، میتوان به میزان گرایش عام به این کتاب و گسترۀ جغرافیایی این گرایش پی برد. [۱۸۱]
بیضاوی، عبدالله، نظام التواریخ، ج۱، ص۷۰-۷۱، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۱۳ش.
[۱۸۲]
منزوی، احمد، خطی، ج۶، ص۴۲۰۶-۴۲۰۷.
براون به ویژه با در نظر گرفتن نزدیکی تألیف آن و تاریخ بناکتی، این دو را با هم سنجیده است. [۱۸۳]
براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران (از سعدی تا جامی)، ج۱، ص۱۴۲-۱۴۳، ترجمۀ علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۲۷ش.
چابهایی از این اثر همچون چاپ بهمن کریمی در تهران (۱۳۱۳ش) نیز صورت گرفته است.این متن فارسی همراه با توضیحاتی از سید منصور به اردو، در حیدرآباد (۱۹۳۰میلادی) به چاپ رسیده است. در انتساب آن به بیضاوی، تنها مؤلف ریحانة الادب به نقل از قاموس الاعلام تردید کرده است [۱۸۴]
مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج۱، ص۳۰۶، تهران ۱۳۶۹ ش.
که موجّه نمینماید.۱۱.۲ - خطی۱. تحفةالابرار، که شرحی است بر مصابیح السنه بغوی در حدیث، [۱۸۵]
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، ج۸، ص۱۵۷، چاپ محمود محمدطناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ ۱۹۷۶.
نسخههایی از آن در کتابخانههای کوپریلی و نورعثمانیۀ استانبول موجود است [۱۸۶]
کوپریلی، خطی، ج۱، ص۱۷۵.
[۱۸۷]
نور عثمانیه کتبخانه سنده محفوظ کتب موجوده نن دفتریدر، استانبول، ج۱، ص۶۲، ۱۳۰۳ق.
[۱۸۸]
GAL, S، ج۱، ص۶۲۰.
[۱۸۹]
GAL، ج۱، ص۴۴۸.
۲. مصباحالارواح، متنی است مختصر در عقاید. تلخیصی است از دیگر کتاب کلامی خودِ وی با عنوانِ طوالع الانوار؛ مؤلف از این اثر، در کتاب دیگرش منهاج یاد کرده است. [۱۹۰]
بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، ج۱، ص۱۱۱، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م.
نسخههایی از متن کتاب و برخی شروح آن در کتابخانههایی مانند لالهلی، رامپور، اسکوریال و آمبروزیانا وجود دارد [۱۹۱]
Ambrosiana، ج۱، ص.
[۱۹۲]
ESC۲، شم ۶۵۰.
[۱۹۳]
GAL, S، ج۱، ص۷۴۲.
[۱۹۴]
GAL، ج۱، ص۵۳۳.
۳. منتهی المنیٰ، در شرح اسماء حسنی الهی، اثر دیگری از او در عقاید است که نسخهای از آن در کتابخانۀ موزۀ بریتانیا [۱۹۵]
GAL, S، ج۱، ص۷۴۳.
نگهداری میشود.۴. موضوعات العلوم و تعاریفها. شامل مباحثی است در باب تعاریف و موضوعات علوم ادبی، طبیعی، هندسه، موسیقی، حساب و اخلاق. نسخهای از این اثر در دارالکتب مصر نگهداری میشود. [۱۹۷]
GAL، ج۱، ص۵۳۴.
[۱۹۸]
الفهرس المتهدی للمخوطات المصورة، قاهره، ج۱، ص۵۶۱، ۱۹۴۸م.
و اختصاری از آن در کتابخانۀ یحییٰ افندی استانبول موجود است. [۱۹۹]
GAL, S، ج۱، ص۷۴۳.
نسخهای با عنوان تعریفات العلوم در اسکندریه نیز ظاهراً همین اثر است. [۲۰۰]
GAL، ج۱، ص۵۳۴.
[۲۰۱]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۸۶، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
۱۱.۳ - آثار یافت نشدهدر منابع فهرستها و کتب تراجم، به یادکرد آثار بیشتری از بیضاوی برمیخوریم که هماکنون از آنها در دست نیست. برخی از آنها عبارتاند از الایضاح، در علم اصول؛ التهذیب و الاخلاق، از آن با نام تهذیب الاخلاق فی التصوف یاد کرده است. [۲۰۲]
شد الازار، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۸ش.
شرح الفصول خواجه نصیرالدین طوسی در علم هئیت؛ المطالع فی المنطق شرحی است بر مطالع الانوار فی الحکمه و المنطق تألیف سراجالدین ارموی (متوفی ۶۸۲)؛ مختصر فی الهیئه. برخی رساله ای منتسب به بیضاوی به نام منازل القمر را بخشی از این کتاب دانستهاند. [۲۰۳]
ابنشاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، ج۱، ص۵۴، سالهای ۶۸۸-۷۰۶ق، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز.
[۲۰۵]
سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیه الکبری، ج۸، ص۱۵۷، چاپ محمود محمدطناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ ۱۹۷۶.
[۲۰۶]
اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، ج۱، ص۲۸۴، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
[۲۰۸]
ابنقاضی شهبه، ابوبکر، طبقات الشافعیة، ج۲، ص۱۷۳، به کوشش حافظ عبدالعلیمخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
شرح التنبیه، شرحی است بر التنبیه، اثر امام ابی اسحاق شیرازی (متوفی ۴۷۶) در موضوع فقه. شرح منهاج الوصول شرحی است بر منهاج الوصول، اثر خود مؤلف، در موضوع اصول فقه که گویا کامل نبوده است. شرح المنتخب فی اصول الفقه، برخی احتمال دادهاند که این کتاب همان منهاج الاصول باشد؛ شرح المحصول، شرحی است بر المحصول فی اصول الفقه غزالی و بعید نیست که با کتاب پیشین یکی باشد. مرصاد الافهام الی مبادی الاحکام. شرحی مَزجی است بر منتهی السؤل و الامل الی علمی الاصول و الجدل، تألیف ابن حاجب، برخی آن را شرح مختصر ابن حاجب در اصول خوانده اند [۲۰۹]
صفدی، خلیل بن ایبک، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۲۰۶، ج ۱۷، چاپ دوروتیا کرافولسکی، ویسبادن ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
بیضاوی در اواخر تفسیرش بر سوره حشر از این کتاب خود یاد میکند؛ شرح الکافیه. که شرح کافیه ابن حاجب در نحو است و نامحتمل نیست که همان لب الالباب فی علم الاعراب باشد، بویژه از آنرو که صفدی و سیوطی از شرح الکافیه نام برده اند، اما از لب الالباب سخنی نگفتهاند؛ [۲۱۱]
ابن عماد، شذرات الذّهب فی اخبار من ذهب، ج۵، ص۳۹۲ـ۳۹۳، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
[۲۱۳]
خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، ج۵، ص۱۳۵، چاپ اسداللّه اسماعیلیان، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲.
[۲۱۴]
زحیلی، محمد، القاضی البیضاوی، ج۱، ص۱۷۷، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۲۱۷]
سیوطی، عبدالرحمان، بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین والنحاه، ج۲، ص۵۰، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴.
[۲۱۸]
صفدی، خلیل بن ایبک، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۳۷۹، چاپ دوروتیا کرافولسکی، ویسبادن ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
[۲۱۹]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۸۴ ـ ۸۵، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
جز این آثار، برخی از جمله بغدادی و کتبی سه کتاب الارشاد فی الفقه، التبصره فی الفقه و التذکره فی الفروع را به بیضاوی نسبت دادهاند که صحیح نیست.این سه کتاب تألیف قاضی القضات ابی بکر محمدبن احمد بیضاوی است. [۲۲۰]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۹۵ـ۹۶، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
قره داغی در مقدمه خود، به نقل از ابن شاکر کتبی، کتاب تفسیری به نام العین را نیز از آن بیضاوی میداند. [۲۲۱]
بیضاوی، عبدالله بن عمر، الغایه القصوی فی درایه الفتوی، ج۱، ص۷۸، مقدمه قره داغی، چاپ علی محیی الدین قره داغی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۹۸۰).
۱۲ - فهرست منابع(۱) علاوه بر قرآن. (۲) ابنحجرعسقلانی، احمد، الکامنة، حیدرآباد دکن، ۱۹۷۲م. (۳) ابنحجرعسقلانی، احمد، فتح الباری، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محبالدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق. (۴) ابنخلدون، عبدالرحمان، مقدمة، بیروت، ۱۹۸۴م. (۵) ابنشاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، سالهای ۶۸۸-۷۰۶ق، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز. (۶) ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه. (۷) ابنقاضی شهبه، ابوبکر، طبقات الشافعیة، به کوشش حافظ عبدالعلیمخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م. (۸) ابنکثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م. (۹) زرکوب، احمد، شیرازنامه، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۵۰ش. (۱۰) ادرنوی، طبقات المفسرین، به کوشش سلیمان خزی، مدینه، ۱۹۹۷م. (۱۱) اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م. (۱۲) براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران (از سعدی تا جامی)، ترجمۀ علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۲۷ش. (۱۳) بلوی، احمد، ثبت، به کوشش عبدالله عمرانی، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م. (۱۴) بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، به کوشش عباس سلیمان، قاهره/بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م. (۱۵) بیضاوی، عبدالله، الغایة القصوی، به کوشش علی محییالدین قرهداغی، قاهره، ۱۹۸۲م. (۱۶) بیضاوی، عبدالله، منهاج الوصول، به کوشش سلیم شبعانیه، دمشق، ۱۹۸۹م. (۱۷) بیضاوی، عبدالله، نظام التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۱۳ش. (۱۸) جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، ۱۳۲۷ش. (۱۹) جبرتی، عبدالرحمان، عجائب الآثار، بیروت، دارالجیل. (۲۰) جنید شیرازی، ابوالقاسم، شد الازار، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۸ش. (۲۱) حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون. (۲۲) حشری تبریزی، محمدامین، روضۀ اطهار، به کوشش عزیز دولتآبادی، تبریز، ۱۳۷۱ش. (۲۳) مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش. (۲۴) مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۹۱۵م. (۲۵) محمدباقر، خوانساری، روضات الجنات، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م. (۲۶) رشیدالدین فضلالله، مکاتبات رشیدی، به کوشش محمدشفیع، پنجاب، ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م. (۲۷) رودانی، محمد، صلة الخلف، به کوشش محمد حجّی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م. (۲۸) زرقانی، محمد، شرح علیٰ موطأ مالک، بیروت، ۱۴۱۱ق. (۲۹) سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبریٰ، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمدطناحی، جیزه، ۱۹۹۲م. (۳۰) سبکی، علی و عبدالوهاب سبکی، الابهاج، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م. (۳۱) سیوطی، عبدالرحمن، طبقات الحفاظ، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م. (۳۲) شیخ بهایی، محمد، الکشکول، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م. (۳۳) صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش دُرتئا کراوولسکی، ویسبادن، ۱۹۸۱م. (۳۴) عجلونی، اسماعیل، کشف الخفاء، به کوشش احمد قلاش، بیروت، ۱۴۰۵ق. (۳۵) عراقی، عبدالرحیم، تخریج الاحادیث و الآثار لواقعة فی منهاج البیضاوی، به کوشش محمدعجمی، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م. (۳۶) علامۀ حلی، حسن، القواعد، همراه ایضاح فخرالمحققین، قم، ۱۳۸۷ق. (۳۷) غماری، عبدالله، الابتهاج بتخریج احادیث المنهاج، به کوشش سمیرطه مجذوب، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م. (۳۸) فاسی، محمد، ذیل التقیید، به کوشش کمال یوسف حوت، بیروت، ۱۴۱۰ق. (۳۹) فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۲۰ش. (۴۰) الفهرس المتهدی للمخوطات المصورة، قاهره، ۱۹۴۸م. (۴۱) فهرس مخطوطات جامعة الاسکندریة، قاهره، ۱۹۹۵م. (۴۲) قاسمی، محمد، ایثار الحق علی الخلق، بیروت، ۱۹۸۷م. (۴۳) قرهداغی، علی محییالدین، مقدمه بر الغایة القصویٰ (نک: هم، بیضاوی). (۴۴) قلقشندی، احمد، صبح الاعشیٰ، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م. (۴۵) کوپریلی، خطی. (۴۶) مطیعی، محمد بخیت، مقدمه بر نهایة السؤل اسنوی، قاهره، ۱۳۴۳ق. (۴۷) معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۱ش. (۴۸) مناوی، عبدالرئوف، فیض القدیر، قاهره، ۱۳۵۶ق. (۴۹) منزوی، احمد، خطی. (۵۰) نور عثمانیه کتبخانه سنده محفوظ کتب موجوده نن دفتریدر، استانبول، ۱۳۰۳ق. (۵۱) نووی، یحییٰ، تهذیب الاسماء اللغات، بیروت، ۱۹۹۶م. (۵۲) وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش. (۵۳) یافعی، عبدالله، مرآةالجنان، بیروت، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م. (۵۴) حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان. (۵۵) ابن عاشور، التفسیر و رجاله، تونس ۱۹۶۶. (۵۶) افندی اصفهانی، عبدالله، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۱. (۵۷) امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، چاپ حسن امین، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳. (۵۸) بغدادی، اسماعیل، ایضاح المکنون، ج ۱ـ۲، در حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج ۳ـ۴، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰. (۵۹) بغدادی، اسماعیل، هدیه العارفین، ج ۱، در حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰. (۶۰) بکائی، محمدحسن، کتابنامه بزرگ قرآن کریم، ج ۹، تهران ۱۳۷۷ ش. (۶۱) بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، چاپ عبدالقادر عرفان العشا حسونه، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۶. (۶۲) ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، بیروت (بی تا). (۶۳) رفیده، ابراهیم، النحو و کتب التفسیر، بنغازی ۱۹۸۲. (۶۴) زحیلی، محمد، القاضی البیضاوی، دمشق ۱۴۰۸/۱۹۸۸. (۶۵) زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت (بی تا). (۶۶) سرکیس، یوسف الیان، معجم المطبوعات العربیه والمعربه، قاهره ۱۳۴۶/ ۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰. (۶۷) عبدالحمید، محسن، الرازی مفسّراً، بغداد ۱۳۹۴/۱۹۷۴. (۶۸) فخررازی، محمد بن عمر، التفسیرالکبیر، قاهره (بی تا)، چاپ افست تهران (بی تا). (۶۹) مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، تهران ۱۳۶۹ ش. (۷۰) نامه دانشوران ناصری، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۸ ش). (۷۱) نسفی، عبداللّه بن احمد، تفسیرالقرآن الجلیل المسمی بمدارک التنزیل و حقائق التأویل، بیروت (بی تا). (۷۲) Ambrosiana. (۷۳) ESC۲. (۷۴) GAL. (۷۵) GAL, S. (۷۶) Gardet, L and M M Anawati, Introduction á la théologie musulmane, Paris, ۱۹۷۰. (۷۷) Iranica. (۷۸) Storey, C A, Persian Literature, London, ۱۹۲۷-۱۹۳۹. (۷۹) Van Ess, J, Die Erkkenntnislehre des‘Adudaddinal Їcī, Wiesabaden, ۱۹۶۶. ۱۳ - پانویس
۱۴ - منابعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بیضاوی»، شماره۲۴۸۳. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بیضاوی»، شماره۵۳۸۵. ردههای این صفحه : بیضاوی | تراجم | درگذشتگان سده 7 (قمری) | علمای اهل سنت | علمای قرن هفتم | فقهای شافعی | متکلمین | متکلمین اشعری
|